☺ ـ-بـــآرونــِـِ_ـِـ-ـِ☺ | ||
دلم یک دریا میخواهد... و بارانی خشمگین... آرام آرام... قدم بردارم و فریاد سر دهم ! وقتی دریا و امواج خروشانش هست... صدای فریاد هایم شنیده نمیشوند وقتی باران و قطراتش هست... گریه های بی امانم دیده نمیشوند دلم... دریا میخواهد و کمی باران بوی نم و بوی خاک و صدای آب... دویدن روی شن های خیس دلم زیاده طلب شده است... جایی میخواد به دور از هرگونه دو پا ... No copy plz [ پنج شنبه 94/2/24 ] [ 6:59 عصر ] [ demi ]
گم کردم... خودم را... عجیب دلم هوایم را کرده.... چندروزیست دگر...دنیا بلا سرم نمیاورد... نمیدانم...من مُرده ام...یا او خسته شده است... درهرصورت... حال افتاده ام ب جان خویش... دلم را خودم میشکنم...رها میکنم...و میروم خودم گذشته را مرور میکنم و زخم میزنم ب جان و تن خویش... عجییییییب گم کرده ام خویش را... وقت وقت شادیست...وقت نو کردن لباس است... ولی... دلم رخت عزا برتن کرده... شاید درسوگ گم کردن خودش است [ پنج شنبه 94/2/17 ] [ 3:59 صبح ] [ demi ]
نیومدی... مام رفتیم... نخوندی... دیگه ننوشتیم... خسته شدم ... نه از آدما...فقط از دنیا... [ پنج شنبه 94/1/6 ] [ 2:29 صبح ] [ demi ]
ببار... باران را میگویم... باز هم باران... بوی نم بوی خوش گل های یاس... ببار باران.... در فرسنگ ها آن طرف تر... صدای معشوق میآید... باران ببار و تازه دار... بوی خوش یاری که سالهاست دیگر نیست.... ببار دلم عطر بودنش را میخواد... دلنوشته.. [ جمعه 93/9/14 ] [ 2:7 عصر ] [ demi ]
بعضیام هستن که هر چی واسشون بیشتر توضیح میدی بیشتر نمیفهمن... دست خودشون نیستبعله آدمنــــــد
روزگار است دیگر....
گـــــــــــــــور بــــــــــــابــــــای خیــــــلیآ خبرشون بیاد بعضیـــــــــــــــــــــآ مهم نیـــستن بعدیـــــــــــآ میزنم به سلامتی مامانــــ و بابـــــآ
خوشحالی ینی : حضور خدا تو زندگـــــی ...!! خوشحالی ینی : فقط یکی باشه که تورو واسه خودت بخواد ...! خوشحالی ینی : یه نفر باشه که تو بتونی دوستش داشته باشی ...!! خوشحالی ینی : مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن ...! که در اوج بدحالی ام خوشحالـــــــــــم [ پنج شنبه 93/3/1 ] [ 1:18 صبح ] [ demi ]
کم سرمایه ای نیست .. ! [ سه شنبه 93/2/16 ] [ 9:58 عصر ] [ demi ]
سالهاست نمینویسد... دستم را میگویم... از زمانی که فهمید تنهاست از وقتی فهمید دورویی همدم دردهاست... سرنوشت.....آی سرنوشت... شاید قلمت جوهرش روبه اتمام بود... که تقدیرم را اینگونه نوشت دیگر میروم... منتظر ایستادن احمقانه است... برای شروع زندگی تازه :::: یک سه حرفی کافیست با کمی اشوه و ناز... بــــــــــ لــــــــــــــــ ه تمام... [ چهارشنبه 93/2/3 ] [ 5:58 عصر ] [ demi ]
[ سه شنبه 93/2/2 ] [ 8:3 عصر ] [ demi ]
شب از مهتاب سر میره تمام ماه تو ابه شبیه عکس یک رویاست تو خوابیدی جهان خوابه زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاد تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده تو خواب انگار طرحی است گل مهتاب لبخندی شب از جای شروع میشه که تو چشماتو میبندی تورا اغوش میگیرم تنم سریز رویا شه جهان قد یه لالایه توی اغوش من جاشه تورا اغوش میگیرم هوا تاریک تر میشه خدا از دست های تو به من نزدیکتر میشه زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاد تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده تمامه خونه پر میشه از این تصویر رویایی تماشا کن تماشا کن چه بی رحمانه زیبایی [ جمعه 93/1/15 ] [ 3:31 عصر ] [ demi ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |